بیا و مخاطبش تو باش

mymomentsmg@gmail.com
بیا و مخاطبش تو باش

من متولد مهر 70 هستم
اگه منو شناختی به روم نیار باشه؟

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

.

و امروز آخرین روزیه که من تو این شهر زندگی میکنم!

البته برمیگردم در آینده...

تواین مدت اتفاقای زیادی افتاد که می‌نویسم حتما


+من هیچوقت اینجا رو ول نمیکنم


۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۲
مریم

.

دنیا بازیای خودشو داره... بعضی چیزا هرچقدر ناخوشایند باشن جز قوانین این دنیان و ما چاره ای جز پذیرفتنش نداریم
مثل مرگ
برادر همسایمون، (که از اقوام دختریه که سینا دوسش داره)، دیروز تصادف کردو مرد
امروز هم تشییع جنازش بود
تقریبا 30 سال سنش بود و یه دختر کوچولو داشت
مسلما خیلی غم انگیزه... غم انگیزتر میشه وقتی به زنش فکر میکنم
همیشه تو ذهنم بوده مرگ شوهر از همه بدتره حتی از مرگ بچه یا حتی پدرو مادر
کلا به نظرم مرگ شوهر از هر اتفاق بد دیگه ای تو دنیا بدتره
هر اتفاقی هم که بیفته وقتی تکیه گاه زندگی آدم کنارش باشه میشه ازش عبور کرد
اما وقتی خود اون تکیه گاه بره آدم به معنای واقعی فرو میریزه...
اینو من میگم که ایمانم خیلی قوی نیست شاید بقیه آدما به اون حد از ایمان رسیده باشن که تکیه گاه اصلی زندگیشون خداست
من خدارو دوست دارم یه جوری که شبیه هیچکس و هیچ چیز دیگه نیست انقدر دوسش دارم و بهش ایمان دارم که هیچوقت غر نزدم بهش چون ازش مطمئنم اما با همه اینا من جز اون آدمام که هرگز نمیتونم چنین اتفاقیو تحمل کنم
اونایی که میتونن قطعا دلشون اساسی به خدا وصله
مرگ واسه خود آدم سخت نیست بلاخره راهیه که باید رفت، سختیش واسه بازمانده هاست
دلم میخواد وقتی میمیرم کسی به وجودم وابسته نباشه
وابستگی شدید منظورمه... دلم نمیخواد پایان زندگی من، ادامه زندگی کسیو سخت و تلخ کنه
خداجونم اینو بذار به حساب دعای دم اذون

۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۴
مریم
حکایت جالبیه که تو دلت واسه یه نفر تنگ شده باشه
خیلی هم تنگ شده باشه... اما اون یه نفر به عمد ازت دوری کنه
بعد بخوای ازدست یه نفر دیگه دوری که نه فرار کنی اما اون یه نفر دیگه! مثل چسب 123 بچسبه بهت!

حتما میگید باز این اومد چرتو پرت سرهم کنه پست بنویسه!
واقعا اینو میگید؟؟؟!
واقعاکه... ازتون انتظار نداشتم...

خب قضیه از این قراره که یه نفر منو دوست داشت(منم داشتم) اما خب برام جدی نبود ینی راستش نمیدونستم تا این حد دوسم داره و حالا که فهمیدم یه احساس جدید دارم بهش
نه اشتباه نکنید... من کسیو بخاطر اینکه دوسم داره دوست ندارم! هیچوقت!
وقتی میتونم به کسی علاقه مند بشم که خودم بهش تمایل داشته باشم
اما خب شنیدن حرفاش باعث شد برای اولین بار ببینمش بشنوم و بشناسمش هرچند دیر
بعد یهو دیدم این آدم همونیه که میخوام
حالا بماند که اون دیگه تصمیم نداره مثل قبل منو دوست داشته باشه و پاشو تا ته چسبونده به پدال گاز که ازم دور بمونه

حالا در همین اثنا یه مرد متأهل! اومده پیله کرده به من!
چون گفت زنم دوماهه رفته خونه پدرش قهر و کلا زندگیشون داره به جدایی میکشه من دیوونه خواستم کمکش کنم بهش راهکار دادم که چطوری زنشو برگردونه
نگو این اصلا به راهکارای من توجه نمیکرده و این مدت طبق فرموده خودشون عاشق بنده شدن!! و گویا حسرت میخورن که چرا زودتر با من آشنا نشدن!!
خب حتما بهم حق میدید که تهوعی دائمی داشته باشم نسبت به این موضوع
الان من نمیدونم چطوری از دست این مردک سیریش نجات پیدا کنم:(

۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۷
مریم

متن آهنگ جدید امیر عظیمی بنام بی تفاوت :

میخوای من بی تفاوت شم نباشم پیشت هر جایی
هنوز داغ تنت انگار نمیفهمی که تنهایی
میگی احساس ما با هم یه دنیا فاصله داره
یه پای عشق می لنگه یه جایی جات میذاره
میخوای من بی تفاوت شم نپرسم تا کجا میری
میگی حس بدی داری به این عشقای تحمیلی
میفهمم که تو این روزا دلت از جنس سنگ میشه
تو میدونی دم رفتن دلم بدجوری تنگ میشه

سر حرفت نمیمونی همین روزاست که برگردی
همین روزای تلخی که تو با تنهایی سر کردی
یه چند روزی تو تنهایی از این دنیا دوری کن
دوباره پیش من برگرد یه وقتا صبوری کن
میخوای من بی تفاوت شم نپرسم تا کجا میری
میگی حس بدی داری به این عشقای تحمیلی
میفهمم که تو این روزا دلت از جنس سنگ میشه
تو میدونی دم رفتن دلم بدجوری تنگ میشه

♫♫



http://dl.pop-music.ir/music/1393/Bahman/Amir%20Azimi%20-%20Bi%20Tafavot.mp3


۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۶
مریم
3شبه دارم آمپول استرادیول میزنم
امشبم باید دوتا پروژسترون بزنم
و دیگه آمپولام تموم میشه یوهووو
این هورمونا حالمو خوب میکنه... میترسیدم عصبیم کنه یا تهوع بیاد دنبالش
اما خوب بود
نصف عاشقیه جنس زن بخاطر همین هورموناشه:)) به جان خودم

۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۶
مریم

.

یه چیزیو همه شنیدیم و احتمالا تجربش کردیم

چیزی که براش انتظار میکشی مشتاق ترت میکنه

قبول اینطور هست، شاید با ارزش تر بشه اما به نظرم دوست داشتنی تر نمیشه

یه چیزی بود میگفت گاهی دویدن برای رسیدن به کسی نفسی برای ماندن کنار او باقی نمیگذارد

واقعا هم درسته

من که اینجوری ام... وقتی برای چیزی بیش از حد انتظار بکشم دیگه دوسش ندارم و به دست

آوردنش برام لذتی نداره

یه کم انتظار برای به دست آوردن خوبه... حتی لازمه

اما چندین سال یه کم زیاده

انتظاری که همراهش تحقیر و توهین و نگاه بد دیگران باشه آزار دهنده ست

دلم نمیخواد کسی به خاطر من همچین چیزی تحمل کنه


۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۵۰
مریم

.

تابستون داره تموم میشه:((((

نمیخوام:((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((

یکی بگیرتش:(((( نذاره بره:((((((((

۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۰
مریم

.

بهت گفتم بغل مردا خیلی آرامش داره شاید خودتون ندونید...
آدم وقتی تو بغلتونه انگار دنیا خوابه خوابه... همه چی یه آرامش دیگه داره

چشات تر شده بود 
خندیدی  گفتی ای جان...

۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۶
مریم

.

خدا؟

من بهت حق میدم انقدر بنده هاتو دوست داشته باشی...


۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۱۱
مریم

میدونم هنوز دوسم داری یا حداقل "دلت میخواد" که داشته باشی...


آهنگی که گذاشته بودی:

شب آخر امیر عظیمی شعرشم که مال شا.هین ن.جفیه


رو بگیر ازم دیوونه من حضور لخت مرگم 

زیر رگبار تنم نمون که رو تنت تگرگم 

مث شعریم که هیچکس اونو از بر نمیدونه

یه پرنده ام که تو خوابام جَلد بومی نمیمونه

دست کم اینجوری شاید شب یه درد مستمر نیست

شاید اینطور تو بفهمی که حضورم بی خطر نیست

رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو 

رد بشو نخواه تو هم این همه دردو

رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو

رد بشو نخواه تو هم این همه دردو 


بیخیالم شو عزیزم تو بریدی سر ندادم

دیره واسه با تو بودن دیگه بال و پر ندارم

آره یادت خیلی وقته نمیفته توی خوابم

کو چراغی تو کویرم قطره آبی تو سرابم


رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو 

رد بشو نخواه تو هم این همه دردو

رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو

رد بشو نخواه تو هم این همه دردو

                  

۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۳:۴۸
مریم