بیا و مخاطبش تو باش

mymomentsmg@gmail.com
بیا و مخاطبش تو باش

من متولد مهر 70 هستم
اگه منو شناختی به روم نیار باشه؟

طبقه بندی موضوعی

۵۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یک رژلب خریدم و مثل تمام رژهای دیگرم میروم جلوی آینه و هزار بار میزنم و هر بار کیف میکنم

راستی چرا من تو خیلی موارد برعکس بقیه ام؟

معمولا آدم ها توی اجزای صورت بیشتر از همه به چشم توجه میکنند اما من به لب!

کلا لب مقوله ی مهمی ست برایم!!

یا اینکه مواقعی که خیلی دلم میگیرد و غصه دارم یک مسائل خاک برسری درون خونم بالا

میزند و اگر با همین حالِ غمگین و اشک الود و هق هق کنان بخوابم خواب های مثبت 18 و

منکراتی میبینم! واقعا چرا؟؟؟ حالا مهم نیستا ولی برایم جای سوال است که چرا!

آخر عموما وقتی کسی غمگین است حوصله این چیزها را ندارد و حتی اگر یکی از

استارهای خوشتیپ و جذاب آمریکایی هم (که خدا قسمت همه روزه داران بکند انشاالله)

بیاید جلوش ممکن است با پشت دست بکوبد درد دهان مبارکش چه برسد به...

بگذریم..

آهان یا مثلا همه دنیا مادرها را عزیزتر میدانند در این شکی نیست که مادرها فرشته اند

اغلب فداکارتر از پدرها هستن بیشتر دوستمان دارند و بیشتر مواظبمان اند اما من همیشه

گفتم و تا آخرین قطره خونم! هم خواهم گفت پدر چیز دیگریست... اصلا پدر عشق است یک

چیزی تو مایه های تنفس


یا مثلا اغلب دخترها برای بیرون رفتن از خانه آرایش زیاد را میپسندند اما من دوست ندارم زیاد آرایش کنم

یک رژلب که از نان شب و کپسول اکسیژن برای غواص هم واجب تر است

و یک ریمل که چندان هم لازم نیست کفایت میکند بیشتر از این حالم را به هم میزند

بلاخره باید فرقی باشد بین یک بوم نقاشی و صورت آدمیزاد یا نه؟

ولی دخترهای همسن من متفاوت فکر میکنند این را از سایه های شیطونی و 7رنگ و

آرایش موها، پرسینگ ها و لنزهای رنگیشان میشود فهمید

موارد دیگر هم هست اما حال نوشتن نیست

خیلی تشنه ام... یک لیوان آب سرد و گوارا توی آن لیوان شیشه ایه کمرباریک هم

روزه را باطل میکند؟ جون من؟


۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۶
مریم

تنها نیم ساعت بعداز خوابیدنم روی کاناپه تو هال، از خواب میپرم و فکر میکنم دیرم شده

بلند میشوم از جایم و نگرانم تازه یادم می افتد کاری نداشتم که دیرم بشه

مثل بچه های دوساله دنبال مامانم میگردم

نیست با ددی رفتن ددر

تنهام تو خونه هنوز خوابم میاد خسته و خوابالود میرم تو اتاقم میفتم رو تخت

دریچه کولر بسته س گرممه یک أه میگویم و میروم بازش کنم

پشت رونم کشیده میشود به لبه میز و جیغم را در می آورد این هم از عوارض شلوار نپوشیدن و

پوشیدن دامن کوتاه حالا هی تنبان نپوش و پا و ماتحت خود را سیاه و کبود کن

خواب هم از سرم پرید


۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۸
مریم

امشب همه چی دست به دست هم داده تا اشک منو در بیاره ولی تا این لحظه مقاومت کردم!

تو دلم داره زلزله میاد ریشترش کمه ولی مداومه هرآن ممکنه فرو بریزم

دارم به لحظه های سختی نزدیک میشم...


۲۴ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۸
مریم

کل روز رو خواب بودم بعد از سحری که خوابیدم همین 1ساعت پیش حدودا 5بعدازظهر بیدار شدم!

به خودم یک خسته نباشید جانانه میگم

همچین خوابی تو عمرم بی سابقه بوده... خب بد هم نبود فقط الان حس میکنم چشام از درد

میزنه بیرون یه ردی از سردرد هم دارم اما خیلی خفیف

قرار بود امروز برم برای مونا گردنبند بخرم چون شنیده بودم قیمت طلا افت کرده شاید هم شایعه

بوده الان که بیدار شدم مامانم میگه باز رفته بالا به هرحال ما که خواب بودیم

تو این مملکتم که نمیشه خوابید! چشم رو هم بذاری اعداد عجیب غریب نوسان پیدا میکنن!

خاطر مبارکتون که هست؟!


۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۷
مریم

مرسی از نظراتی که برام میذارید تشکر فراوان

ببخشید اگه مبهم مینویسم درواقع فکر نمیکردم ابهامی تو نوشته هام باشه!

دوستانی هم که یه کم بی ادب تشریف دارن چیزی که دنبالشن اینجا گیر نمیاد

بیاید با هم خوب باشیم


۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۳
مریم

راستی توافق هسته ای تون مبارک!

حالا ملت شهیدپرور و همیشه در صحنه ما فکر میکنن از فردا قیمتا برمیگرده به 10 سال پیش! و

اگه برنگشت که نمیگرده شروع میکنن به حسن فوش و فضیحت دادن اینیم دیگه ما مردم!

هموطن عزیز! بخدا از فردا ایران بهشت نمیشه سروسامون دادن به این وضع طول میکشه

اصولا تو کشورایی که مردم تحت فشارن(حالا اینکه این فشار به کجا و درچه جهتی وارد میشه

بحث خودشو میطلبه) انتظار میره شَم و درک سیاسی افزایش پیدا کنه اما نمیدونم چرا تو ایران

این اتفاق نمیفته!

چرا ما هنوزم به راحتی آب خوردن فریب داده میشیم سرمون گرم میشه و نمیفهمیم

دروغای شاخدار میشنویم اما باور میکنیم

بدتر از اون چرا ما انقدر راحت عادت میکنیم؟؟!! چرا؟ ما حواسمون جمع نیست! بیشتر دنبال 

سوژه واسه خنده و کل کلیم تا احقاق حق چقدر واسه اون 3میلیارد و اون دکل و... جک 

ساختیم اما خب که چی؟ چرا تماشا میکنیم میخندیم عادت میکنیم و بعد فراموش میکنیم؟

بگذریم حرفم چیز دیگه ای بود به اینجا کشیده شد من نه مخالف توافقم نه روحانی

به خون احمدی نژاد و ادامه دهنده های راهش تشنم اتفاقا الان از توافق خوشحالم و خدارو

شکر میکنم اما عجیبه برام که مردم برای چیزی خوشحالی میکنن که نمیفهمنش

توقعاتی دارن که غیرممکنه طلبکار چیزی ان که نباید باشن حداقل از هرکسی نباید باشن!

اما برعکس چیزیو حق خودشون نمیدونن که اتفاقا حقشونه شاید چون ماها جوری بار اومدیم 

که یاد نگرفتیم کجاها آروم باشیم و کجاها فعال

سرمون یه جاهایی گرمه که نباید



۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۲
مریم

چی میشد اگه مجبور نبودیم شلوار بپوشیم؟!

من کلا با شلوار مشکل دارم با دامن کوتاه یا لباسای سر همی راحت ترم وقتی میخوام برم بیرون

وا اسلاما(!) یا مهمون داریم و مجبور میشم شلوار بپوشم عزا میگیرم!

تو خریدایی که چندروز پیش کردم شلوارم خریدم!

خیلی خوشگلن امیدوارم تو کشو خاک نخورن و ازشون استفاده کنم

کسایی که شلوار میپوشین دمتون گرم! اگه میشه بگید رمز موفقیتتون چیه و کیا تو این راه

مشوقتون بودن؟

با تچکر


۲۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۵
مریم

یک روز می‌ بوسمت...

یکی از همین روزهایی که می‌خندانمت، 

یکی از همین خنده‌های تو را ناتمام می‌کنم: می بوسمت! 

یک روز می بوسمت

آرام‌ تر از هر چه تصورش را کنی، آهسته، می بوسمت ...

یک روز می‌خندم و می بوسمت...گریه می‌کنم و می‌بوسمت...

یک روز می آید که از آن روز به بعد، من هر روز می‌بوسمت...

لب‌هایم را می‌گذارم روی لب هایت، 

و بعد هر چه بادا باد: بی وقفه می‌بوسمت!


۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۴
مریم
عجب اشتباهی کردم سالها پیش که احساس کردم بزرگ شدم و تخت دو نفره انتخاب کردم!
دیگر وقتی آمدی پیش من نخواب بغلم نکن
لعنتی می داند لمسی هستم بیشتر شورش را در می آورد
با انگشتانم بازی میکند تا خوابم ببرد
انقدر به من توجه نکن انقدر هوایم را نداشته باش
لعنتی انقدر دوستم نداشته باش...
حالا که فقط چندساعتی تا رفتنت مانده آن تلفن کوفتی را قطع کن بیا بگو چه کنم با نبودنت؟

۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۷
مریم

من از اینکه بره و از فرداشب نباشه که بغلم کنه از تنها خوابیدن متنفرم...


۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۴
مریم