باغ ما کنار باغ عمو و عمه هامه اما همش جداگونه و مستقله فقط تو یه منطقه قرار گرفته
هروقت میریم باغ به بقیه زنگ میزنیم ببینیم اونام اومدن یا نه اگه اومده باشن معمولا همگی
جمع میشیم تو باغ یه نفر
امروز هیچکس نیومده بود جز یکی از عمه هام (مونا خیلی شبیه این عمه ست ظاهراو باطنا)
باهام روبوسی کرد و گفت خیلی وقته ندیدمت و بعدشم گفت این از بی معرفتیه منه!
منم هیچ جوابی ندادم، نگفتم خواهش میکنم اخیار دارید از کم سعادتیه منه یا...
آخه فکر کردم دیدم دقیقا درست میگه از بی معرفتی و کم محبتیه اونه پس چرا باید الکی
تعارف تیکه پاره کنم؟؟!
این عمم خیلی خوبه تو دلش هیچی نیست و به احتمال زیاد تنها خواهرشوهریه تو دنیا که به
برادرش(بابام) گفته زنت از خودت خیلی بهتره و ما اونو بیشتر از تو دوست داریم!!
در اصل رفته بودم رویا رو ببینم _تنها دختر عمویی که دارم که اتفاقا همسن خودمه_ اما نبودن
به موقعش حتما و مفصل از دختر عموم مینویسم
الان خستم برم لالا
به دلم موند تو دوران پ یه شب یه خواب خوب ببینم و صبح که بیدار میشم اعصابم داغون نباشه
تو خواب همش کابوس همش دعوا همش ترس و فرار
چرا انقدر لحظه لحظه زندگیمون وابسته به هورمونای لعنتیه؟
سحر دوست چندین و چندسالم خونمونه
بذارید یه اعتراف بکنم من اگه یه آقای خوشتیپ و خوش هیکل ببینم پاهام سست میشه!
حالا اگه این آقای خوش هیکل دستاش مو داشته باشه خصوصا پشت دستش و رو انگشتاش
و آستینشو بالا داده باشه و ساعت هم بسته باشه دیگه دچار افت فشار میشم و نفسم به شماره میفته!
اینو به سحر میگم
رو کاناپه ایم سحر خوابیده و منم اونورش نشستم پاهاشو دراز کرده روپام خودش از من بدتره ها
با پاش میزنه تو بازوم میگه خاااااااااااااااک تو سر بی جنبت ما یه پسر همسایه داریم شیرین
میزنه بنگی و شیشه ای هم هست ولی دقیقا این خصوصیاتی که گفتیو داره میخوای
دستتونو بذارم تو دست هم؟
دستشو میگیرم از رو کاناپه پرتش میکنم پایین میگم خفه شو
بی تربیته فوش میده و فرار میکنه تو اتاق
میدونم تا چنددقیقه دیگه با پرچم سفید از تو اتاق میاد بیرون میگه غلط کردم و اجازه میگیره
گوشیشو برداره
لعنت بر پدرو مادر نداشتتون که تا میخوای یه پیج باز کنی 100تا صفحه تبلیغاتی
پشت سر هم باز میشه
لبتاب نکبت منم هنگ میکنه و اونوقت سگ دیدی منم دیدی
بعدانوشت: مامانم برام کیک و یه لیوان شیر میاره منم معتاد شیر... حالم خوب میشه و بدین سان دیگه هاپو نیستم:)