بیا و مخاطبش تو باش

mymomentsmg@gmail.com
بیا و مخاطبش تو باش

من متولد مهر 70 هستم
اگه منو شناختی به روم نیار باشه؟

طبقه بندی موضوعی

۹۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

امیرمسعود: پشه‌ها صبحا کجا میرن؟

امیر: پشه ها چونکه شب کار هستند روزها رو میخوابند! !!!

نیما: ایول بالاخره جواب این سئوال قدیمی کشف شد

ابی: پشه ها خون آشامن و خون آشام ها به نور خورشید حساسن.

معصومه: واللا پشه های خونه ما روزا هم در حال تلاشن و مدام بهم نیش میزن


سوسن: افرادی که ویتامین ب انها بیش تر است برای پشه ها جذاب ترند

فرشاد: آقا این پشه‌های شهر ما کاری به این چیزا ندارن، به هر کی میرسن با نیش مبارک مورد عنایت قرار میدن!


نیش خورده: خدا رو شکر که ما حداقل برای پشه ها جذاب هستیم


پشه سوز: من برای همه عزیزان پشه یه پیام دارم:

لطفا قبل از فرو کردن نیش مبارک کمی فکر کنید. میسوزه میفهمی میسوزه…

گزیده شده زمان: اگر پشه ها از نوع خرکی نباشن،،،قبل خواب یک مقدار آب لیمو به سر و گردنتون و دستاتون بزنید،،،پشه ها سراغتون نمیان

حامدسپهر: من هیچ کدوم از این موارد رو ندارم، ولی بازم پشه‌ها من رو دوست دارن! :((

مسعود زمانی: من تو عمرم کلاً سه یا چهار بار گزیده شده بودم، حتی خیلی وقتها شمال خارج از خونه و تو فضای باز میخوابم و پشه ها کاری باهام ندارند و کلاً به این موضوع معروف بودم تو آشنایان… ولی همین امسال یکبار سرماخوردم و یهویی نظر پشه ها نسبت به من عوض شد و تو اون دو سه روز تلافی کل این سه دهه اخیر رو درآوردند… گروه خونی من O+ هست و اتفاقاً جثه کوچکی هم ندارم

پدر من بنده خدا ولی یکی از بزرگترین جذابیت های پشه ها در دنیاست. تو اتاق با کولر روشن، با پشه بند، زیر رواندازی که تقریباً همه بدنش رو میپوشونه میخوابه در حالیکه فقط شست پاشون از ملحفه بیرونه و همون شست پا رو از ده جا پشه ها نیش میزنند…

میدان منیریه: من گروه خونیم A هست ولی توی هر جمعی باشم پشه به من ابراز ارادت میکنن. جثه ام هم معمولیه. نفس هم سعی میکنم از این به بعد کم بکشم ببینم چی میشه…

کنگان: به نظر من مثل بچه آدم شب ها یه نعلبکی خون واسه پشه های محترم کنار بذارید

آرمان: بهترین راه اینه که آدم دی اکسید کربن بگیره و اکسیژه پس بده تا جلب توجه نکنه

مهدی: اصولا همه منو دوس دارن خب پشه ها هم یکیشونن دیگه …

محسن: از طرفی وجود پشه هم خوبه.
چون باعث میشه خون رو بمکه و بدن خون جدید تولید کنه. به عبارتی عمل تصفیه خون بهتر و زودتر انجام بشه. :دی

نازنین: امان از این پشه ها
پسرا کم کنه میشن به ادم پشه ها هم بهش اضاف شدن
یعنی مصیبتی است جان تو



۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۶
مریم
چرا این پشه های لعنتی با هیچکس کاری ندارن جز من؟
بابایی در حیاط خلوتو برداشته برده درستش کنن
در نتیجه الان چندروزه حیاط خلوت که به راهروی حموم و سرویس بهداشتی راه داره در نداره
و اگه کسی فقط یه دیقه هم در راهرو رو باز کنه 9میلیاردتا پشه همزمان وارد هال میشن و تمام
دقتشونو به کار میگیرن ببینن من کجام بیان نیشم بزنن
جالبه با هیچکس دیگه کاری ندارن اما من تمام بدنمو گزیدن حتی سرانگشتام:(
که دل سوخته هاش میدونن برای گزیدگی پشه هیچ جا بدتر از سرانگشت نیست

قبلا شنیده بودم عواملی که باعث میشه پشه ها کسیو برای نیش زدن انتخاب کنن یه سری فاکتورها توی خونه که از نظر اونا مورد قبوله و یا خوشمزه تره! یا بوی بدن فرد
یا میزان دی اکسید کربنی که تو دم و بازدم فرد هست
کسایی که بدن گرمتری دارن هم برای پشه ها جذابن!
اینو بخونید جالبه

اسپری حشره کش هم وجدانم نمیذاره بزنم بکشمشون...
نه بخاطر پشه ها بخاطر cfcای که اسپری ها دارن و لایه اوزونو نابود می کنن...

فعلا برای اینکه کمی از گزندشون در امان بمونم تصمیم گرفتم شلوار بپوشم
باشلوار احساس متشخصانه بودن میکنم!

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۹
مریم

.

نظراتی که برام گذاشته بودید فوق العاده بود! مرسی
ولی بعضیهاتون قشنگ پتانسیل پیوستن به داعشو داریدها! :)

۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۸
مریم

دارم سخنرانی های دکتر فرهنگ رو گوش میدم درمورد انسان، جالبه...

یه چیزی گفت یاد عصبانیت خودم افتادم

هرکسی وقتی عصبی میشه یه واکنشی نشون میده واکنش منم پرت کردن و شکوندن اجسامه!

البته همراه با گریه کردن

خیلی واکنش لطیفیه نه؟! :) تا این کارو نکنم هم عصبانیتم فروکش نمیکنه


یه بار یه خواستگار بامزه ازم پرسید وقتی عصبانی میشی باید چیکار کنم

گفتم باید هرچیزی که دوست داری و برات مهمه رو ازم دور کنی بعدم سینتو بهم قرض بدی

تا برم توش و عر بزنم!

احتمالا فکر کرد دیوونم!

شمام اگه دوست دارید برام بنویسید موقع عصبانیت چیکار میکنید نترسید تأیید نمیشه!


۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۹
مریم

.

از اینکه نوید منو آجی کوچولوی خودم، ستاره من، نازنینم، صدا میکنه خیلی خوشم میاد

خوبه که داداشام انقدر هوامو دارن وقتی از سینا میخوام کاری برام انجام بده بلافاصله میگه

"باشه عزیزم رو چشمم" حتی اگه سخت باشه حتی اگه مثل دیشب ساعت 12 از خواب

بیدارش کنم ازش بخوام بره یه عکس برام اسکن کنه

و بره پشت در کافی نتی ها از شماره ای که رو در گذاشتن زنگ بزنه بیارتشون تو مغازه کار منو

انجام بدن...

و مونا... مونا که بهترین آجی دنیاست...


۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۶
مریم

یه جیرجیرک اومده تو باغچمون صداش نوستالژیه شیرینیه...

یه آرامشی حس میکنم تو خودم

یه آرامشی که حاصل خوب پیش رفتن همه چیز نیست، یه جور سکون و آرومیِ بزرگتر شدنه

سعی کردم بعضی چیزایی که همیشه شعار میدیم رو تو عملم بیارم

بعضی چیزا مث این که نباید زندگیو سخت گرفت که دنیا همش دو روزه و باید از لحظه هاش

برای شاد بودن استفاده کرد

اینارو تمرین کردم آوردم تو عملم و الان آروم تر و راحت ترم

هرچند هنوز همون آدم قبلی ام سخت گیریامو دارم اما تا حدودی موفق بودم همین درصد کم

هم خوبه برای خوب تر شدن باید مرحله به مرحله قدم برداشت

الان تو این لحظه... با تمام اتفاقاتی که دلم میخواست اما نیفتاده با تمام آرزوهای رو زمین مونده

یه حال خوبی دارم و آرومم... فکرم درگیر و مشوش نیست

لحظه هام متانت خاصی دارن... همه چیز ساکت و خوبه

حس کسیو دارم که تو سکوت شب روبروی یه دریای آروم نشسته و یه چشمش به موجای

ملایم و یه چشمش به ستاره هاست...


۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۶
مریم
با مامانم رفتیم خرید خیلی خوش گذشت!
مامانم یهو بخاطر یه مسئله ای یه کم غمگین شد یاد یه موضوعی افتاد
بردمش تو یه پارک نشستیم بستنی و پفک خوردیم و کلی حرف زدیم تا شب
این فواره ها و آب نماها هست؟ دیدید چقدر بچه ها واکنش نشون میدن بهش؟
یه بچهه از بس اصرار کرد باباش بغلش کرد بردش جلوی فواره تا آبو بگیره انقدر بچهه ذوق مرگ شده بود دوساله بود حدودا
یاد بچگی های خودم افتادم ما انقدر لطیف نبودیم درواقع به این راضی نمیشدیم! خودم میرفتم تو آب نما تا کمرم آب بود ولی ارزششو داشت سرظهر میرفتم که مامور پارک نباشه دعوام کنه
عشق میکردم فواره هارو میگرفتم(وقتایی که باز بود)
لامپای رنگی کف آبو دست میذاشتم روش انگار دنیارو بهم داده بودن منم لمسی... با دیدن تنهاش قانع نمیشدم حتما باید دست میزدم بهش
بعدم 2ساعت وایمیسادیم تو آفتاب تا لباسامون خشک بشه وقتی رفتیم خونه مامان دعوامون نکنه گاهی وقتا با نوید میرفتم گاهی با شادی و لرتاج(اسم مستعار!) یه بارم با رزیتا رفتم افتاد تو آب داشت خفه میشد منم از خنده روده بر شده بودم 6،7ساله بودیم انقدر کوچولو بودیم که میتونستیم تو آب به اون کمی خفه شیم!
رزیتا شلیته بازی درآورده بود و گیر داده بود بهم که چرا من نیفتادم تو آب فقط اون افتاده! و تا خونه گریه میکرد منم تا خونه یواشکی میخندیدم
خوشحالم که حسابی بچگی کردم و از اون دوران لذت بردم بچگی های من رویایی بود فوق العاده خوش گذشت و قشنگ بود...
اتفاقا یکی از همبازی های دوران بچگیم سمیرا رو دیدم امروز با مامانش، همسایمون بودن
روبوسی کردیمو گفتیم که چقدر دلمون برای هم تنگ شده و یادی از قدیم! کردیم

چند دقیقه پیش نوید زنگ زد و مثل همیشه کلی منو خندوند گفتم زبون گرفتم خورشت زبون درست کنم برات(خیلی دوست داره) کلی خوشحال شد اما طبق معمول تو ابراز خوشحالیش اغراق هم کرد تا من ذوق کنم!
یه کم خسته بود گفت که تا 10روز دیگه نمیتونه بیاد

۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۰
مریم


برید ادامه مطلب عکسایی که تو باغ گرفتم رو گذاشتم


۱۱ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۱
مریم

.

تو مدت پ.ریود من واقعا دیوونه میشم اینو حتی از نوشته هامم میشه فهمید

یه کارایی میکنم یا حرفایی میزنم بعدش که یادم میاد باورم نمیشه من بودم!!

ببخشید که این چندتا پست فقط انرژی منفی دادم

استروزن پروژسترون LH و FSHرو که نشوندم سرجاش! حالم جا میاد

دیشب هم قول داده بودم امروز عکسارو بذارم اما بدقولی کردم

برم سراغ عکسا...


۱۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹
مریم

.

وای خداجون تو فوق العاده ای فکرشو نمیکردم اینجارو میخونی!

از این ببعد خواسته هامو اینجا مینویسم زودتر اجابت شن

مرسی مرسی هزاربار ممنونم ازت


۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۵
مریم