میگما؟ نمیشه عمر دیاب بیاد تو اتاقم ویاه رو برام بخونه؟!
دم غروب داشتم هالو جارو میکردم
مامانم جلوی درِحیاطو داشت میشست یه دختر همسایه کوچولوی بامزه داریم اومده بود دم در
بعضی وقتا میاد پیشم دوستمه 4سالشه:) قیافه خوبی نداره دخملک، ولی خیلی بامزه ست
صداشو شنیدم رفتم تو درهال بهش گفتم خوبی محیا کوچولو؟ میای یه بوس بدی؟ گفت
داری جارو میکنی؟ از صدای جارو فهمیده بود
گفتم آره گفت جاروت که تموم شد بهم شکلات میدی؟ انقدر لوس و با نمک حرف میزنه آدم
دلش میخواد قورتش بده
یه بار عرفانو دیده بود _عرفان تقریبا شبیه غوله! 2متر قدشه 6 متر عرضش_ گیر داده بود به
من که این بچه ی توئه! نمیدونم چرا این به ذهنش رسیده بود! گفتم آخه من چجوری اینو
زاییده باشم؟ یه نگاه به جثه ظریف و نحیف منه بیچاره بنداز!
ولی به خرجش نمیرفت هنوزم فکر میکنه عرفان پسر منه!
البته باعث افتخارمه من اگه روزی پسری تو این ابعاد بتونم به جامعه بشری هدیه کنم دیگه
کلا دِین خودمو به خلقت ادا کردم
یه بار وقتی به یکی از کسایی که خیلی اصرار داشت با من دوست بشه گفتم نه
پرسید چرا؟
گفتم چون به نظرم دوست پسر داشتن خیلی کار بیهوده ایه هرچی هم فکر میکنم دلیلی
برای این کار پیدا نمیکنم
آدم سمجی بود خیلی میخواست نظرمو تغییر بده
بهش گفتم یه چیزی توی وجودمه که قبول نمیکنه منطقم همچین رابطه ایو نمیپذیره
گفت خیلی دلم میخواد بدونم چی توی وجودته که نمیذاره
کلا فکر میکرد شخصیت عجیب و پیچیده ای دارم و همینم فکر کنم جذبش کرده بود
در جواب بهش (تو دلم) گفتم گوشام مخملیه؟ نمیخوای ببینی چی توی وجودمه
نمیخوای وجود منو کشف کنی نمیخوای مثل یه عاشق کوچه پس کوچه های ذهنم فکرم و
قلبمو کنکاش کنی، اگرم بخوای، وجودم...روحم فقط یه مدت کوتاه برات مهمه
بعدش میخوای بدنمو کشف کنی فقط بدنم و نه حتی یه قدم بیشتر
غافل از اینکه برای لمس بدنم خیلی قبل ترش باید نقطه به نقطه روح و قلبمو لمس کرده باشی
باید اندیشه منو بفهمی باید پیدام کنی و دستمو بگیری از لابه لای اعماق روحم بیرون
بکشی و بیاریم پیش خودت... خیلی قبل ترش...
برای یه دوستی ساده اینهمه وقت و انرژی گذاشتن احمقانه نیست؟
شایدم منطق من ایراد داره! ولی خوشم باهاش
صدای آهنگ رو بالا بردم میرقصم و به این فکر میکنم زن بودن معرکه ست...
درصد زیادی از لذت های زندگی من توی زنانگیم خلاصه میشه...
ینی مرده ی اون جذبه تم وقتی انگشت اشارتو بردی بالا و چشماتو از شدت عصبانیت بستی
داد میزنی: یک کلمه هم نشنوم!
ویاه رو گوش میدم فشارم میزنه بالا گُر میگیرم و میرم کولر رو روشن میکنم...
طبق معمول تنهام خونه و همه رفتن بیرون، سینا که کشمکش های عشقی داره این روزا
مامی و ددی هم تو خونه بند نمیشن هیچوقت
منم که از این تخت کنده نمیشم، گناه داره!
دارم سعی میکنم ویاه رو با لهجه مصری بخونم...راه نداره... سخته ق رو تلفظ نمیکنه:(
ویاه الحیاه حتحلی وانا معاه
هو ده الی انا بتماناه
و العینی شایفه احساس
انه احلی و اغلی الناس
خلی قلبی یقولی خلاص
پی نوشت: اوه مای گاد موفق شدم خلی البی اولی خلاص!
من برخلاف اکثر ایرانی های فارسی زبون، زبون عربی رو خیلی دوست دارم!
البته قبلش زبان های اسپانیایی، فرانسوی، انگلیسی رو دوست دارم
و بعدش ایتالیایی و ترکی استانبولی و روسی
درکل استعداد عجیبی توی درک و فراگیری زبان های مختلف دارم
یادگیریمم سریعه
تا حالا زیاد عربی کار نکردم ولی به طرز شگفت انگیزی میتونم بفهمم، ترجمه کنم و لهجه بگیرم حتی!
زبون سختیه ولی خیلی کامل و فصیحه
البته بیشترین زبونیو که دوست دارم زبون مادریمه اینو بدون هیچ تعصبی میگم واقعا دوسش
دارم فارسیو و وقتی دستور و پیچیدگیهاشو میخونمو بیشتر یاد میگیرم لذت میبرم
این آهنگ عربیو گوش کنید: ویاه از "عمرو دیاب" واقعا زیباست
یه پدربزرگ دوست داشتنی و بامزه دارم که به علت کهولت سن آلزایمر داره
یه بار که اومده بود خونمون دخترعموم شلوارک و من دامن بالا زانو پوشیده بودم تاپ هامونم
کم و بیش ناجور بود!
همین که دیدمون رو کرد به بابام گفت چرا لباس براش نمیخری؟ گناه داره!
بعدم رو کرد به دختر عموم گفت بابا اینجوری نری تو خیابونا!!
طفلی یادش نبود سالها پیش انقلاب شده!:))