بیا و مخاطبش تو باش

mymomentsmg@gmail.com
بیا و مخاطبش تو باش

من متولد مهر 70 هستم
اگه منو شناختی به روم نیار باشه؟

طبقه بندی موضوعی

دارم خریدای امروزمو نگاه میکنم یه ساپورت نگینی واسه تو خونه و دوتا لباس و یه مانتوی دیگم خریدم یادم نبود!

نه حتما یه چیزیم هست حالم خوش نیست که امروز اینجوری افتادم به خرید کردن

کاش یکی میدونست چمه!


۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۴
مریم

چرا میرن لباشونو اینجوری میکنن بعضیا؟

خیـــــــــــلی ضایعس به نظرم از چونه تا خود دماغ لبه!! به ارتفاع 3متر هم از صورت زده بیرون

بابا بخدا این حرکت خیلی امل بازیه چرا نمیفهمین؟!!

شایدم فکر میکنن آنجلینا میشن اینجوری!

چه میدونم اصن به من چه؟ نه؟


۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۶
مریم

امروز کلا در حال خرید بودم 4تا تاپ خریدم دوتا شلوار یه لباس مجلسی هم گرفتم

+یه عطر خوشبو که عطر همه زندگیمه...

شامپومو عوض کردم برگشتم به روازی گذشته داو خریدم

رفتم آرایشگاه دفعه قبلی یه آرایشگاه ناشناس رفتم گند زده بود ایندفعه هم یه ارایشگاه ناشناس دیگه رفتم عالی برداشت ابروامو


۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۳
مریم
نمیدونم چم شده ولی یه چیزیم هست
میترسم از شکست خوردن... از فکرای منفی...
دلم عشق میخواد...
عشقی که قدر قلبمو بدونه...

۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۰
مریم

اگر تا چند دقیقه دیگر این لبتاب کوفتی را خاموش نکنم و از جایم بلند نشوم حاضرشوم تا برویم

بیرون مونا به صورت فیزیکی باهام برخورد خواهد کرد!

و اگر زود کارمان تمام نشود و برای ماه عسل خانه نرسیم من به هردو صورت فیزیکی و
شمیایی به خدمتش خواهم رسید...

۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
مریم

نوید تست سن عقلی گرفت ازم، 35سال بود سن عقلیم (12سال بزرگتر) با فکر درگیر!

از مونا گرفت 27سال بود سن عقلیش(5سال کوچکتر) و محتاط

بنظرم آن اپلیکیشن مراعاتش را کرد! باید کمتر از این حرفها میشد سن عقلیش، مثلا 12سال!

این به حقیقت نزدیکتر بود.

راستی تست هوش هیجانی هم دادم 105شد و معمولی

تست آی کیو هم چندسال قبل توسط یک روانشناس داده بودم 120شده بود


۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۶
مریم

نشستم رو کاناپه لب تاب مونا رو گذاشتم جلوم و فیلم میبینم البته سینی هم روی پامه دارم نون پنیر گردو با چای شیرین میخورم

تو فیلمه پسره دست میزنه به ..ون دختره دختره هم گیر میده میخواد بره کلانتری شکایت کنه

به این میگن دفاع از حریم مقدس ..ون

خندم میگیره... تو ایران اگه به طور کامل از شرمندگی دختره در بیان هم دستش به هیچ جا بند

نیست دست زدن به ..ون که دیگه شوخی به حساب میاد


۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۷
مریم
مادرم آنطور که باید حس مادرانه ندارد رفتارهایش مردانه است
محبت کردن و ابراز علاقه یا بهتر است بگویم اثبات علاقه اش بیشتر پدرانه است تا مادرانه
و این مرا اذیت میکند

۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۵۵
مریم

سینا که نباشد نمیدانم کی برایم جک بخواند و وسطش هی خودش از خنده روده بر شد

و مرا نصف جان کند تا بلاخره تمامش را بخواند

نمیدانم دیگر با کی بشینم مسائل سیاسی را تحلیل کنم و با هم بی بی سی یا صدای آ ببینیم

وقتی از زنبور و عنکبوت میترسم کی بگوید این؟ پرتش کند بیرون بخندد بگوید این که ترس ندار

کی شبهایی که دلم گرفته مرا ببرد بیرون دور بزنیم ساعتها باهام حرف بزند بخنداندم...

سوال هایم درمورد موسیقی را از کی بپرسم و کی ساعتها بشیند برایم از نت ها و اعجبوبه های موسیقی و ویولن و گیتارو پیانو و دف حرف بزند

کی از سربازیش بگوید و من دلم کباب شود

سوالاتم درمورد مسائل نظامی را از کی بپرسم درمورد جنگ و فلان شهید و فلان اتفاق مهم تاریخی

وقتی چیزی خراب شد کی می آید 3سوت برایم درستش میکند

کی فکرش را میکرد بنشینم ساعتها برای رفتنش گریه کنم


۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۴
مریم

سینا بلاخره تصمیم گرفت برود

شب پر بغضی بود دیشب...

وسایلش را جمع میکرد و ناراحت بود

روی شارژرش یک کوچولو لاک سفید زدم تا با شارژر بقیه قاطی نشود

روی این چیزها حساس است مثل خودم

شب آخری عصبی بود غر میزد درکش میکردم

ناراحتی اش را درواقع دلتنگیش را اینجوری بروز میداد من هم اینطوری هستم زیر سر ژنتیک است!

دلم برایش تنگ میشود دوستش دارم یک جاهایی حامی خوبی برایم بود

کلا بود... همیشه بود... نبودنش به چشم می آید

تنها میشوم بدونش... از سحر تا حالا گریه کردم و احتمالا خواهم کرد

اما باید میرفت

و رفت...


۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۹
مریم